سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهریار


ساعت 7:4 عصر سه شنبه 87/3/28

  روز مادر مبارک باد   

مادرم ! لطیف تر از برگ گلم . دوستت دارم !

مادر زیباترین و پر معنا ترین واژه کتاب زندگی ست. تنها عنصری که نقشش در هیچ کدام از مراحل زندگی ما کم رنگ نخواهد شد. زمانی که به چشمهای پر از تجریه و خسته مادر نگاه میکنی و قطره امید را که در نهان چشمش برق می زند می بینی . آنگاه است که درک میکنی در پس ظرافت و نرمش یه زن در پس تمام سختی ها و  خراش های  روزگار پشتت زنی ایستاده که شکوه و جلوه حضورش کوه را به تعظیم در خواهد آورد .

زمانی که خسته و گرفته از مشکلات روزمرگی در آغوش پر از مهر و خالی از هر کینه مادر پناه می بری. زمانی که دستهایش که روزگاری سپر بلای تو بود  و حالا خط و خش برداشته و زبرتر از گذشته به نظر می رسد آرام در تار موهایت میکشد و لبخند می زند . نفس که هرلحظه به خاطر تو حاضر به فدا کردنش است را آرام آرام  بیرون می دهد... آن لحظه است که خود را ثروتمند ترین مردمان می دانی . و خدا را سجده خواهی کرد به خاطر این همه بزرگی که در حق تو کرده و فرشته ای را هر لحظه همراه تو ساخته. فرشته مهربونی که جز خوبی و زیبایی آرزوی دیگری برای تو نخواهد داشت. فرشته نازنینی که سینه اش هنوز بوی بهشت می دهد و تنها مآمن دلمردگی های ماست . جائی برای تخلیه شدن و تولدی دوباره . مرحله ای برای پرواز و غرق در خود شدن. نقطه اتصال ما به پرودگار سنیه مادر است. 

مادرم ! ای همه زندگی من !  زیباترین ترانه هستی زمانی که تو به کلام می آیی و نجوای لای لای را زمزمه میکنی متواضعانه سر به زیر می آورد و به افتخار حضور تو خاموش می شود. آنگاه که تو لبخند می رنی . دنیا آغار به رستن می کند . خدا نکند روزی که چشمهای پر از عشقت بارانی شود و نفسی اه گونه از کنه سینه ات بیرون بدمد . آنگاه است که کن فیکن واقعی در عرصه گیتی اتفاق خواهد افتاد . آنگاه هست که مرغان سکوت اختیار کرده و ترانه زندگی نمی سرایند . تمام خلایق خدا گوش به فرمان صدای تو هستند.

مادرم ! زیباترین رویای من ! گاهی به این می اندیشم چگونه از تو تشکر کنم . چگونه به خاطر تمام روزها و شبهایی که تمام لحظات زندگیت را صرف رشد و تربیت من نمودی تشکر کنم . دستهایت را ببوسم .  دستهایی که همواره هاله و پناه من برای درست گام بر داشتن بود. دستهای که عاشقانه دوستشون دارم هر چقدر هم که زمان بگذرد و خط و خشی بر نقش زیبای آن اضافه شود باز هم دستی به لطافت و زیبایی دست تو نخواهم دیدو یا پاهایت را ببوسم. پاهایی که گام به گام در تمام مراحل زندگی در تمام پیچ و خم زندگی در تمام پستی و بلندای زندگی با پاهای نحیف و ناتوان من همراه بود و قدرت را در آن زنده نمی کرد.

چشمهایت را ببوسم که بی تاب هر لجظه مراقب من بود . هم رنگ چشمهای من می خندید و هم سوی چشمهای من تر میشد. ذره ذره وجودت را می بوسم و چون شهد شیرین می نوشم . بر تو سجده میکنم . بر تو یگانه ترین خلفت ناب خداوند. بر تو سجده میکنم چون مقدس تر از سینه مادر قبله و محرابی ندیدم . بر تو که حضور خدا در تو به کمال می رسد. ای همه خوبی !

همه وجودم . لحظه لحظه نگاهم و بندبند صدایم اگر تو را فریاد کند با زهم شکرگزار لحظه ای نخواهد بود که مرا در حریم امن خود پناه دادی. توئی که خود را فراموش کردی و تمام وجودت را هیچ کردی تا دیگری هست یابد. و به خاطر هیچ و فنا شدن توست که به چنین مقام والایی دست یافتی . بهشت بر تو گوارا و عشق بر تو شیرین باد .

روز مادر به تمام مادران مهربون و مامان گلیه خودم مبارک باد


¤ نویسنده: همسایه

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
0
:: بازدید دیروز ::
0
:: کل بازدیدها ::
11402

:: درباره من ::

شهریار


:: لینک به وبلاگ ::

شهریار

:: آرشیو ::

معلم روزت مبارک
ولادت

:: اوقات شرعی ::

:: خبرنامه وبلاگ ::