سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شهریار


ساعت 9:42 عصر یکشنبه 87/2/15

هفته ی معلم رو تبریک میگم به همه ی معلم های خوب .

 

به پدر و مادر خودم هم که معلم هستند تبریک میگم وبه وجود

 

هر دو تاشون افتخار می کنم .

 

این گل های زیبا تقدیم به همه ی معلم های خوب (تاکید دارم،

 

خوب، معلم های خوب )

 

 

 

مخصوصا کسی که می خواهد فوق لیسانس انرژی هسته ای

 

بگیرد (معلم فیزیکمان  G5 متحرک ، حافظه ، البته خودش اینارو

 

می گه) و مشاور از زندگی سیرکن و به ... .

 

متن بالا از مخصوصا همه اش آرایه ی طنز است (افعال معکوس)

 


¤ نویسنده: همسایه

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:39 عصر یکشنبه 87/2/15


¤ نویسنده: همسایه

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:35 عصر یکشنبه 87/2/15


¤ نویسنده: همسایه

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:34 عصر یکشنبه 87/2/15

12

¤ نویسنده: همسایه

نوشته های دیگران ( )

ساعت 9:13 عصر یکشنبه 87/2/15

image

 نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ گفتا علیک جانم
گفتم : کجا روی؟ گفت والله خود ندانم
گفتم : بگیر فالی گفتا نمانده حالی
گفتم : چگونه ای ؟گفت در بند بی خیالی
گفتم : که تازه تازه شعر وغزل چه داری ؟
گفتا : که می سرایم شعر سپید باری
گفتم : ز دولت عشق گفتا که : کودتا شد
گفتم : رقیب گفتا : او نیز کله پا شد
گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی ؟
گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم : بگو ز خالش ‚آن خال آتش افروز؟
گفتا : عمل نموده ‚ دیروز یا پریروز
گفتم : بگو زمویش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا؟چگونه؟عاقل شده است مجنون؟
گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم : کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟
گفتا : خرید قسطی تلویزیون به جایش
گفتم : بگو زساقی حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
گفتم : بگو زساقی ‚حالا شده چه کاره؟
گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
گفتم : بگو ز زاهد آن رهنمای منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم : بگو ز محمل یا از کجاوه یادی
گفتا : پژو‚ دوو‚ بنز یا گلف نوک مدادی
گفتم که: قاصدت کو آن باد صبح شرقی
گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقی
گفتم : بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا : به جای هدهد‚ دیش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده آورد یا نیاورد ؟
گفتم : بگو ز مشک آهوی دشت زنگی
گفتا که : ادکلن شد در شیشه های رنگی
گفتم : سراغ داری میخانه ای حسابی
گفت : آنچه بود از دم گشته چلو کبابی
گفتم : بیا دو تایی لب تر کنیم پنهان
گفتا : نمی هراسی از چوب پاسبانان
گفتم : شراب نابی تو دست و پا نداری؟
گفتا : که جاش دارم وافور با نگاری
گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آنها
گفتم : شما و زندان حافظ مارو گرفتی؟
گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتی!!!


¤ نویسنده: همسایه

نوشته های دیگران ( )

<      1   2   3   4   5      >
3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
5
:: بازدید دیروز ::
0
:: کل بازدیدها ::
11560

:: درباره من ::

شهریار


:: لینک به وبلاگ ::

شهریار

:: آرشیو ::

معلم روزت مبارک
ولادت

:: اوقات شرعی ::

:: خبرنامه وبلاگ ::